لیس سهلاً فی زمانِ الحربِ
أن یسترجعَ الانسانُ وجهَ إمرأةٍ یَعشقُها
فالحربُ ضدُّ الذاکرةِ
********************************
کار ساده ای نیست که انسان در زمان جنگ
چهره ی زنی را که عاشقش بوده به خاطر بیاورد
چرا که جنگ دشمن حافظه است
"نزار قبانی ترجمه ی خودم"
* عنوان پست از مهدی اخوان ثالث
* در جنگ جهانی دوم سربازان تصاویر خانوادگی یا معشوقه شان را با خود به جنگ می بردند و در زیر محفظه ی شفاف دسته ی تفنگ قرار می دادند که به یاد عزیزانشان باشند این اسلحه ها به" دسته ی معشوقه" معروف شدند.
* هر سربازی در جیب هایش/ در موهایش و لای دکمه های یونیفورمش زنی را به میدان جنگ می برد/ آمار کشته های جنگ همیشه غلط بوده است/ هر گلوله دو نفر را از پا در می آورد/ سرباز و دختری که در سینه اش می تپد/"مریم نظریان"
* تجلیل از یک نفر که تو جنگ کشته شده یعنی به کشتن دادن سه نفر دیگه در جنگ بعدی/ "کورت تو خولسکی"
* دیری ست زبانزد خلایق شده ایم/ قربانی افشای حقایق شده ایم / گفتیم عیان نمی شود شد...به درک/ دزدی که نکرده ایم عاشق شده ایم/ "علیرضا دهرویه"
* چون شاخه گلی که به دهان تفنگ هاست/ آرامش نگاه تو پایان جنگ هاست/ "اصغر معاذی"
* گاهی کشم سری به گریبان خویشتن/ از بس دلم ز تنگی دنیا گرفته است/ "حزین لاهیجی"
* نیست تار و پود راحت در لباس روزگار/ یک به یک را آزمودیم از کفن تا پیرهن/ "کلیم کاشانی"
* مرا محکم بغل کن زنده خواهم شد به آسانی/ که گرمای تنت در گردش خونم اثر دارد/ "زهرا بختیاری نسب"
* عشق بود و دل من داشت عبادت می کرد/ و خودِ عشق به این عشق حسادت می کرد/ کولی امروز کف دست مرا خواند و نوشت/ یک نفر داشت به چشمان تو عادت می کرد/"امید صباغ نو"
* اگر غیر از حدیث یار و جز دیدار او باشد/ چه حاصل جز ندامت از شنیدن ها و دیدن ها؟/"رهی معیری"
* مرا دفن سراشیبی ها کنید/ که تنها نمی از باران به من برسد/ اما سیلابه اش از سر گذر کند /مثل عمری که داشتم/ "بیژن الهی"
* چه کردی کز لبم جز ناله و شیون نمی آمد/ که کاری بَر زِ من جز خون دل خوردن نمی آمد/ چنان دل بسته ام کردی که با چشم خودم دیدم/ خودم می رفتم اما سایه ام با من نمی آمد/ مگر آنکه تو عریان باز پشت پنجره باشی / وگرنه هیچ سالی برف تا گردن نمی آمد/ طلب می کرد دیدن دیده ی یعقوبی ام از تو/ جهان پیراهن بخت مرا می دوخت اما باز/ نخ خیاط بیرون از دل سوزن نمی آمد/ تو را یک عمر بر لب می برم ای عشق و می دانم/ که بی نام تو در تاریخ نام زن نمی آمد/ "بنیامین دیلم کتولی"
* ای غِرّه به اینکه دهر فرمانبر توست/ وین ماه و ستاره و فلک چاکر توست/ ترسم که تو را چاکر خویش پندارند/ آن مورچگان که رزقشان پیکر توست/ "خلیل الله خلیلی"
* پیچش تاک از برای تکیه بر دیوار نیست/ منشأ مستی که خود در فکر استقرار نیست/ "رضا حیدری نیا"
* دل ز تن بردی و در جانی هنوز / دردها دادی و درمانی هنوز/ "امیرخسرو دهلوی"
* لذت وصل نداند مگر آن سوخته ای/ که پس از دوری بسیار به یاری برسد/ "امیر خسرو دهلوی"
* من عادت کرده ام هر صبح قبل از باز شدن چشم هایم دوستت داشته باشم و برایم مهم نباشد که تو در کجای این شهر شلوغ به فراموش کردنم مشغول هستی./"مینا آقازاده"
* به چشم من که اگر زنده ام به خاطر توست/ تمام اهل جهان مرده اند إلّا تو/ "هوشنگ ابنهاج"
* مؤمنم کردی به عشق و جا زدی تکلیف چیست؟/ بر مسلمانی که کافر می شود پیغمبرش/"جواد منفرد"
*اگر نیت یک ساله دارید گندم بکارید/ اگر نیت ده ساله دارید درخت بکارید/ اگر نیت صد ساله دارید انسان تربیت کنید/ "امیر کبیر"
* اکثر آدم هایی که ما را رنج می دهند رنج کشیده هایی هستند که از زخم های خودشان نتوانستند عبور کنند/ "آروین دی یالوم"
* اگر واقعا می خواهی کسی را بشناسی ببین با زیردستانش چطور رفتار می کند نه با آدم های هم سطح خودش/ "جی کی رولینگ"
* بیمار غمم عین دوایی تو مرا/ "مولانا"
* چرا هستم؟ / سؤال بی جوابی بود از هستی / تو دادی با سلام خود جواب من/ سلام ای عشق/ "حسین منزوی"
*عشق / تن است / و شب/ جامه ی محبوبش/"آدونیس"
*از خود/ انسانیت به یادگار بگذارید نه انسان/ تولید مثل را هر جانوری بلد است/ "برتراندراسل"
* گیریم خنجر حرف تو بر پهلوی باورها نشست/ نوشدارویی/ شرابی/ شیونی/ شعری به کارش می کنیم/ دل که چرکین شد چکارش می کنیم؟/ " محمدرضا شفیعی کدکنی"
* نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده/ که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده/ سیاهی شب هجر و امید صبح سعادت/ سپید کرد مرا دیده تا دمید سپیده/ ندیده خیر جوانی غم تو کرد مرا پیر/ برو که پیر شوی ای جوان خیر ندیده/ به اشک شوق رساندم ترا به این قد و اکنون/ به دیگران رسدت میوه ای نهال رسیده/ ز ماه شرح ملال تو پرسم ای مه بی مهر/ شبی که ماه نماید ملول و رنگ پریده/ بهار من تو هم از بلبلی حکایت من پرس/ که از خزان گلشن خارها به دیده خلیده/ به گردباد هم از من گرفته آتش شوقی/ که خاک غم به سر افشان به کوه و دشت دویده/ هوای پیرهن چاک آن پری است که ما را/ کشد به حلقه دیوانگان جامه دریده/ فلک به موی سپید و تن تکیده مرا خواست/ که دوک و پنبه برازد به زال پشت خمیده/ خبر ز داغ دل «شهریار» می شوی اما/ در آن زمان که ز خاکش هزار لاله دمیده / "شهریار"
* شبی گیسو به صبح روی او ریخت/ دل من زین پریشانی فرو ریخت/"مشفق کاشانی"
* گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش/ معشوقه بودن است و بریز و بپاش ها/ "حسین زحمتکش"
* آن با وفا کبوتر جلدی که پر کشید/ اکنون به خانه آمده اما عوض شده/ "فاضل نظری"
* هیچ مرد اصیل قشقایی و بختیاری به زلف زنان ایل توجهی نمی کند همانگونه که مردان شالیکار به ساق برهنه ی زنان شالیکار بی اعتنایند. گرگ اگر هوس گوشت کند پوست شکار برایش مهم نیست. از نسل آلوده ی من گذشت به فرزندان خود خوب دیدن را بیاموزید/ "حسین پناهی"
* من دلت را بدون دام و تفنگ بی هیاهو شکار خواهم کرد/ بعد از آن هم از این که صیادم به خودم افتخار خواهم کرد/ "مهتاب یغما"
* شما مردا تعهد نمیدین تا آخر عمر عاشق زنتون بمونید چون چند کیلو اضافه وزن پیدا کردن... چون صورتشون چین و چروک افتاده... چون چشماشون کم سو شده... ولی هیچ وقت نمیگید که همه ی اینا تو خونه ی شما، همراه شما و به خاطر شما اتفاق افتاده! /"هدیه تهرانی دیالوگ فیلم آبی"
* قباد : قسم بخور که دیگه بهش فکر نمی کنی شهرزاد. شهرزاد: من بهت دروغ نمیگم قباد خاطره ها که نمی میرن می میرن؟ این اتاق تاریک ذهن آزادترین جای جهانه همه چی از توش میاد و میره فکر، رنگ، خیال، خاطره مهم اینه که چیو نگه میداری چیو میندازی دور من اینو یاد گرفتم قباد. قباد: شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی رو پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم نمی خوام از دستش بدم پس اگه منو بذاری بری فقط یه راه برام می مونه خودمو تموم می کنم./ "سریال شهرزاد"
* هر جا که هستی ناظری/ از دور در ما ناظری/ شب خانه روشن می شود/ چون یاد نامت می کنم/ "مولانا"
* بهترین شاهدم از حالت بی رحمی عشق/ قرص خوابی ست که با گریه ی من بیدار است/ "علی صفری"
* نه نگاه هیز دارم، نه جسارت جوانی/ که لبی بخواهم از تو به زبان بیزبانی/ نه جسارتی که یک روز بپرسم از تو نامی/ نه شجاعتی که یک شب بدهم به تو نشانی/ عطش زمینیام را تب بوسه چینیام را/ به چه حیلهای بگویم به دو چشم آسمانی/ به تبسمی لبم را به تو دادم و ندیدی/ چه کنم؟ نگفته بودم سخنی به این عیانی/ به سرم زده برایت غزلی بگویم اما/ دودلم که میگذاری به حساب مهربانی/"غلامرضا طریقی"
* گیسوانم موج موج و شانه هایت سنگ سنگ/ موج را آغوش سنگ آرام می سازد بمان/ "مژگان عباسلو"
* در قلب بی حرارت تو جای عشق نیست/ چکش زدن به آهن سرد احمقانه است/ "جواد منفرد"
* شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده ست/ آسمانا! کاسه ی صبر درختان پر شده ست/ زندگی چون ساعت شماطه داره کهنه ای/ از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده ست / چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم/ چای می نوشم ولی از اشک،فنجان پر شده ست / بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند/ دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده ست / دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر/ شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده ست / شهر گفتم!؟ شهر! آری شهر! شهر/ از خیابان! از خیابان! از خیابان پر شده ست/"فاضل نظری"
* حالم بد است جای خودت را به من بگو/ تنها علاج زندگی ام شانه های توست/ "محمد قاسملو"
* بوسه هایت بوی آتش... بوی دوزخ می دهند/ نحن اصحاب الجهنم پس مرا محکم ببوس/ "حُسنی حشمت"
* می شود روزی به نامِ عشق رامِ من شوی؟/ "شهریار"
* نه بوسه ای نه شکرخنده ای نه دشنامی/ به هیچ وجه مرا روزی از دهان تو نیست/ "صائب تبریزی"
* لحظه ای یاد تو از خاطر من خارج نیست/ یا در آغوش منی یا به تو می اندیشم/"محمد سلمانی"
* من همانم که شبی عشق به تاراجم برد/"علیرضا آذر"
* بیچاره ما که هرچه کشیدیم از تو بود/ فهمیده ای چه سنگ تمامی گذاشتی؟/"متین شریفی"
* بیخود بنشین پیشم بیخود کن و بی خویشم/ "مولانا"
* تو جان منی وداع جان آسان نیست/ "ابوسعید ابوالخیر"
* بیمارم و خوشم که دلم مبتلای توست/ "هما گرامی"
* گر غایبی ز دل تو در این دل چه می کنی؟/"مولانا"