"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم/ وای از این حال پریشان که من امشب دارم"

 

قالُوا أَ تَنْسَى الَّذی تَهْوى؟

فَقُلْتُ لَهُمْ

 یا قَوْمِ مَنْ هُوَ رُوحِی کَیْفَ أَنْسَاهُ؟... 

*******************

گفتند: آیا معشوقت  را فراموش می کنی ا؟

گفتم: ای مردم! چگونه فراموش کنم کسی را که جان من است؟

"احمد الرفاعی ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از مهدی اخوان ثالث

* سرفه می کردم نه از دود و دم و حساسیت/ با هوای رفتنت شش های من سازش نداشت/ "امید احسان زاده"

* گفته بودند بترسی به سرت می آید/ لطفا از من تو کمی ترس به دل راه بده/"محمدرضا محمدی"

* رد پایت مانده روی برف های کوچه مان/ کاش نه برفی ببارد نه بتابد آفتاب/ "جلیل صفربیگی"

*  کاش مولانا ببیند قهر چشمان تو را/ تا نگوید نیست در عالم ز هجران تلخ تر/" اصغر عظیمی مهر"

* عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی/ بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند/ "فاضل نظری"

* مرا مثل نداشتنت عمیق/ مثل قدم هایت محکم/ مثل رویاهایت باشکوه/ در آغوش بگیر/ زیباترین وداع هنوز اتفاق نیفتاده است/ "منیره حسینی"

*  تو خواهی رفت دیگر حرف چندانی نمی ماند/ چه باید گفت با آن کس که می دانی نمی ماند/ "حسین زحمتکش"

* خیلی ها فکر می کنند سلامتی بزرگترین نعمت است، ولی سخت در اشتباهند. وقتی سالم باشی و در تنهایی پر پر بزنی آنی مرض می گیری. بدترین نوع نحوست ها می آید سراغت، غم از در و دیوارت می بارد، کپک می زنی!/ "عباس معروفی"

* چرا پنهان کنم؟ عشق است و پیداست/ "هوشنگ ابتهاج"

* به نظر می رسد ترس در جامعه ی امروز، بیماری واگیرداری شده است. هم از شروع می ترسیم و هم از پایان بیم داریم. هم از تغییر می ترسیم و هم از راکد بودن. هم از موفق شدن می ترسیم و هم از شکست. هم از زندگی می ترسیم و هم از مردن/ " از کتاب بترسید با این حال انجام دهید سوزان جفرز"

* جنگل از خودسوزی فرزند خود ، کبریت سوخت/ شانه گاهی باعث افتادن سر می شود/ "محسن گل کار"

* گفت: جرأت یا حقیقت؟ گفتم :مگه فرقی هم داره؟ گفت: نه. گفتم پس حقیقت. گفت: دوستم داری؟ گفتم میشه جرأت رو انتخاب کنم؟ گفت: باشه جرأت! تو چشمام زل بزن/ "از کتاب لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد( چهل دیالوگ و چهارده روایت برای نمردن) بابک زمانی"

* زن اگر دوستت داشته باشد می تواند برای پاسخ به دعوت تو برای نوشیدن قهوه از پاریس به پیشت بیاید و اگر قلبش را به روی تو ببندد خسته تر از آن است که یک حبه قند با تو بخورد/ "نزار قبانی"

* بوسه/ آناتومی آدم را به هم می ریزد/ تو را که می بوسم/ من بال در می آورم/ مَردم شاخ/ " کامران خسروی"

* شش دانگ تمام چهارخانه ها را به نامت زدم/ درهایشان را ببند/ "محسن مهدی نیا"

* گاهی چنان می رویم که گلوله از تفنگ/ و گاهی چنان می مانیم که لقمه در گلو/ در هر دو حال انگار قصد کشتن داریم!/ "رضا کاظمی"

* همه جا به بی وفایی مَثَل اند خوب رویان/ تو میان خوب رویان مَثَلی به بی وفایی/ "هاتف اصفهانی"

* هرگز هیچ دو انسانی با روحیات کاملا مشترک یافت نشده است. پس اگر در یک رابطه ی دو نفره هیچ مشکل و برخوردی به وجود نیاید به این معنی ست که یکی از این دو نفر تمام حرف های دلش را نمی زند/ "آلبا دسس پدس"

* تو در من زنده ای/ من در تو/ ما هرگز نمی میریم/ "هوشنگ ابتهاج"

* از تو تنها وصف دیدارت نصیب ما شده/ برف تجریش است و سوزش می رود پایین شهر/ "محمد شیخی"

* وقتی کسی جوان، زیبا، ثروتمند و مورد احترام است، می پرسیم که آیا شاد هم هست؟ تا بدانیم خوشبخت است یا نه ولی اگر شاد باشد دیگر فرقی نمی کند که جوان است یا پیر، راست قامت یا گوژپشت، ثروتمند یا فقیر/ "آرتور شوپنهاور"

* آدم ها به من گفتند کاری کنم او عاشق شود/ می بایست کاری می کردم که او بخندد/ اما می دانی؟ هر بار که او می خندد /کسی که عاشق می شود خودِ منم/ "توماسو فراری"

* من برای ملاقات با خالقم آماده ام اما اینکه خالقم برای عذاب دردناکِ ملاقات با من آماده باشد چیز دیگری ست/ "متن سنگ قبر وینستون چرچیل" به طرز باورنکردنی وقتی این را خواندم تصمیم گرفتم که روی سنگ قبر من هم این جمله را بنویسند به جای آنکه بنویسند  هر گل که بیشتر به چمن می دهد صفا/ گلچین روزگار امانش نمی دهد :-)

* پنج دقیقه بعد از تولدتان اسم ،ملیت  و دین شما را تعیین می کنند و شما بقیه زندگی تان را صرف دفاع از چیزهایی می کنید که خودتان انتخابش نکرده اید/ "وینسنت بنت"

* اگر لازم باشد زنانه فکر می کنم/ و چون سوزنی در خیالت فرو می روم/ به دکمه های لباست دست می کشم/ و زندگی را بیدار بیدار می کنم/ می بوسمت/ آنقدر که دهانم را با دهان تو اشتباه بگیرند/ "غلامرضا بروسان"

* بر دهان تو بزرگ است چنان لقمه ی عشق/ نبرد موش  به هر روزنه ای جارو را/ "رسول مختاری پور"

گرچه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود/ موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود/ یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر/ بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود/ خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما/ خواستن ها همه موقوف توانستن بود/ کاش از روز ازل هیچ نمی دانستم/ که هبوط ابدم از پی دانستن بود/ چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت/ همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود/ "قیصر امین پور"

* عاشقت نشدم/ که عصرها دست خودت را بگیری و ببری پارک/ انقراض نسلت را روی تاب های خالی تکان بدهی/ و فراموش کرده باشی/ چقدر می توانستم مادرِ بچه های تو باشم/ "لیلا کردبچه"

* بیا/ در لابلای ورقه های این کتاب همدیگر را ببوسیم/ نگران آبرو هم نباش/ اینجا هیچ کس کتاب نمی خواند/ "ناهید افضلی"

* خونابه فرستند به هم چشم و دل من/ چون کاسه که همسایه به همسایه فرستد/ "فضلی جرفادقانی"

* من درباره ی بهشت و جهنم اظهار نظر نمی کنم زیرا در هر دو دوستانی دارم/"ژان کوکتو"

* با نام کوچکم که صدا می زنی مرا/ گم می کنم مسیر رسیدن به خانه را/ "سعید شیروانی"

* دین را نگه دارید به دو چیز/ یکی به سخاوت/ دوم به نیک خویی/ "شمس تبریزی"

* تنهایی کلید خانه را دارد/ هر وقت  نیستی/ به سراغم می آید/ "آرزو نوری"

* اگر بی شعوری درد داشت باز هم یک عده مسکن می خوردند و به کارشان ادامه می دادند/ "جرج کارلین"

* هزاران دوستت دارم به گوش باد نجوا شد/ رسید آیا کمی از آن به گوش دلبرم امشب؟/ یاس کرمانی"

* دیگر تو را میان غزل گم نمی کنم/ تا دارمت نگاه به مردم نمی کنم/ در گیر و دار تلخ رسیدن به درد عشق/ حتی به جان خویش ترحم نمی کنم/ این فصل پا به ماه غمی ژرف گونه بود/ هرگز به این بهار تبسم نمی کنم/ من در بهشت ِعشقِ تو آدم شدم ولی/ خود را خرابِ خوردن گندم نمی کنم/ ای بهترین بهانه برای نمردنم/ دیگر تو را میان غزل گم نمی کنم/ "فرامرز عرب عامری"

شاید این بار تبر دست درختان افتاد/ کار صیاد به آهوی گریزان افتاد/ شاید امروز مرا چیدی و با خود بردی/ گذر شاخه ی خشکیده به گلدان افتاد/ کوه در دامنه ی سرد خودش چادر زد/ آتش کلبه ی ما یاد زمستان افتاد/ قهوه ی فال مرا سر بکش امشب، شاید/  آخرین عکس من و تو ته فنجان افتاد/ تو بهار منی و سهم من از خاطره ات/ گل سرخی ست که در جوی خیابان افتاد/ آن کبوتر که فرستاده ای آمد اما/ خبرِ نامه شنید و لب ایوان افتاد/ "مهسا تیموری"

از زحمت‌کشان، خارپشتان را دوست دارم/ از پستان‌داران، خفاشان را/ از خزندگان، ماران را دوست دارم/ از گزندگان، آدمیان را.../ "شمس لنگرودی"

* ریسمانِ پاره را می‌توان دوباره گِره زد/ دوباره دوام می‌آورد/  اما هر چه باشد ریسمانِ پاره‌ای است/ شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم/  اما در آن‌جا که ترکم کردی/ هرگز دوباره مرا نخواهی یافت!/ "برتولت برشت"

* چرا هر کس که یک آغوشِ پُر احساس می‌خواهد/  همیشه دستِ گرمش را دو دستِ سرد می‌گیرد؟/"حسین متولیان" 

مرگ تنها دری‌ست/ که تا به تو فکر می‌کنم، باز می‌شود/ و هر بار بدم می‌آید از خانه‌ای که در آن نیستی/ و بعد به هر دری می‌زنم عزرائیل پشتش است/ و بعد/ طناب  یعنی اتفاقی که نمی‌افتد را/ به کدام سقف بیاویزم/ و تیغ یعنی این توئی که هنوز در رگ‌‌هایم جریان داری/  مرگ چیزی شبیه دست‌هایِ من است/ که حتا با ده انگشت نمی‌توانند/ یک ذره از گرمی دست‌هایِ تو را نگه دارند/ و چیزی شبیه صدایم/ که هر بار دوستت دارم/ تارهایِ صوتی‌ام را عنکبوت تنیده‌اند/ و چه انتظار بزرگی‌ست/ این‌که بدانی پشتِ هر  « دوستت دارم» چقدر دوستت دارم/ این‌که بدانی چگونه سال‌هاست/ زیر لبخندِ مردی می‌پوسم/ که نمی‌داند هنوز در رگ‌هایِ من کسی هست/ و هر روز جنازه‌‌ی تازه‌ای در من کشف می‌کند!/ "لیلا کردبچه"

شهید نیستم اما تو کوچه‌ی خود را / به پاسِ این‌همه سرگشتگی به نامم کن!/ "علیرضا بدیع"

دردا که فراق ناتوان ساخت مرا/ در بسترِ ناتوانی انداخت مرا/از ضعف چنان شدم که بر بالینم/ صد بار اجل آمد و نشناخت مرا!/ "شوقی ساوه‌ای"

* یک جام پر از شراب دستت باشد/ تا حالِ منِ خراب دستت باشد/ این چند هزارمین شب ِبیداری ست/ ای عشق فقط حساب دستت باشد/ "جلیل صفربیگی"

* توان در چشم خود صد خار دیدن/ که نتوان یار با اغیار دیدن/ "امیر خسرو دهلوی"

* خوابم بشد از دیده در این فکر ِ جگرسوز / کآغوش که شد منزل آسایش و خوابت؟/ "حافظ"

* این دیوار نوشته ها را هم بخوانید با ترجمه ی خودم:

* لاتراقب شیئاً لم یعد ملککَ/ حواست به چیزی که دیگر مال تو نیست نباشد.

* المرء مَعَ من لایَفهمهُ سِجینٌ/  آدمیزاد وقتی با کسی باشد که نمی فهمدش شبیه به یک زندانی ست.

* و قالوا یعیش المرء بعد حبیبه، یعیشُ ولکن سَلهُ کَیفَ یعیشَ/ گفتند آدمیزاد بعد از معشوقش زندگی می کند. زندگی می کند اما از او بپرسید چگونه زندگی می کند؟

* شفت الجنة مرتین مرة بعیونها و مرة بضحکتها/ بهشت را دو بار دیدم یک بار در چشمانش و یک بار در لبخندش

* لا اطیل النظر فی عینیک لأن الله حرّم ما یذهب العقل/ مدت طولانی به چشمانت نگاه نمی کنم چرا که خداوند هر آنچه که هوش از سر می برد را حرام کرده است

* تزوّج امرأة قویة فرُبّما یأتی الیوم و تکون هی جَیشک الوحید./ با زنی قوی ازدواج کن شاید روزی برسد که او تنها سپاهت باشد...

* از هرچه خورند کم شود جز غمِ تو/ "مولانا"

* نیست ..ندارد.. باور کنید....