"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"آرزوی دیدنت تنها نه اهل ذوق را / شیخ مسجد را همین رویا به بام آورده است"

اکره العیدَ الذی لا یأتینی بک

و الفرحةَ التی یَنقصُها وجودُک

و الاحتفالاتِ التی تَفتَقِدُ وجهَک

أحتاجُ صوتَک لِیَبدأ عیدی

***************************

بیزارم از آن عیدی که تو را پیش من نمی آورد

و از  شادمانی که تو را کم دارد

و از جشن هایی که چهره ی تو را از دست می دهند

من نیازمند صدای توام  تا عیدم شروع شود

"نبال قندس ترجمه ی خودم"


* عنوان پست از حسین جنتی 

* ماه من طائفه ی روزه بگیران چه کنند؟/ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی/"مهدی فرجی"

* بیهوده به دنبال هلال شب عیدند/ جز صورت ماه تو که قرص قمری نیست/"آرش مهدی پور"

* دیگران را عید اگر فرداست ما را این دم است/ روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست/ "سعدی"

* محبوب من! مثل شادمانی نباش که می گذرد و پنهان می شود. مثل غم باش و با من بمان/ "غادة السمان"

* آنقدر نیمه نماها به تنم زخم زدند/ نیمه ی گم شده ام آمد و نشناخت مرا /"فرانک فردوسی"

* گناه عاشق بیچاره نیست در پی تو/ گناه توست که رخسار دلستان داری/" سعدی"

* کاترین هپبورن: مردها نمی تونن با زن ها رفاقت داشته باشند هاوارد، اونها می خوان یا صاحبشون باشن یا ولشون کنند. این یه غریزه ی قدیمی از زمان انسان های غارنشینه. صید رو شکار کن، صید رو بکش، صید رو بخور/ "دیالوگ فیلم هوانورد "

* سخت ترین و خوشبخت ترین چیزها این است که کسی در رنج هایش در رنج های ناخواسته اش عاشق این زندگی باشد/ "لئو تولستوی"

* هر کدام از ما چیزی را که برایش باارزش بوده از دست می دهد، موقعیت های از دست رفته، احساساتی که دیگر هرگز نمی توانیم به دست بیاوریم. این بخشی از آن چیزی است که معنی اش زنده بودن است اما درون سرمان اتاق کوچکی است که آن خاطرات را در آن نگه می داریم. اتاقی شبیه قفسه های این کتابخانه و برای درک عملکرد قلبمان باید مدام کارت های مرجع جدید درست کنیم. باید هر چند وقت یک بار چیزها را گردگیری کنیم.آن ها را هوا بدهیم. آب گلدان ها را عوض کنیم. تو برای ابد در کتابخانه ی خصوصی خودت زندگی می کنی/"هاروکی موراکامی"

* برای ساختن فرزندان باید نخست خویشتن را بسازی. در غیر این صورت فرزندان را برای نیازهای حیوانی ، فرار از تنهایی یا پر کردن چاله های وجودت پدید آورده ای. وظیفه ی تو به عنوان والد، تنها ساختن خودی دیگر نیست بلکه چیزی برتر است چیزی همانند آفریدن یک آفریننده/"آروین دی یالوم" 

* تن تو منطقه ی مین و لبم سربازی ست/ که جوان است و به سر ، شوق شهادت دارد/ "حمید بیر انوند"

* تو مرا در دردها بودی دوا/ من نمی خواهم که باشی بی نوا/ "مولانا"