"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"عشق برد و باخت دارد هر که عاشق می‌شود/ در ضمیرش میل پنهان قماری داشته..."


یَقولونَ إنّ الحُبَّ قِصّةٌ 

رَواها جدٌ لأحفادِه قبلَ النَّوم..!

ولکن غَلَبَهُم النُّعاسُ

فَوَعَدَهُم أن یکملَ لَهُم القصةَ فیما بعد..!

ولکن لِلأسَفِ تُوُفِّیَ الجَدُ قبلَ أن یکمل القصةَ لِأحفادِه.. !

فبقی الحبُّ مُجَرّدَ کلمةٍ مُعَلّقةٍ لا أحدَ یعرفُ معناها ..!

***************************************

می گویند عشق قصه ای ست 

که پدر بزرگ قبل از خواب برای نوه هایش تعریف می کرد

ولی نوه ها خوابشان گرفت

و پدربزرگ به آن ها قول داد که بعدا قصه را برایشان کامل کند

ولی متاسفانه پدربزرگ فوت کرد قبل از اینکه قصه را برای نوه هایش کامل کند

در نتیجه عشق  تنها یک کلمه ی معلق باقی ماند که هیچ کس معنایش را نمی داند

 "ترجمه ی خودم"

(سال ها پیش این را در فیسبوک دیدم و ترجمه کردم هرچه گشتم نویسنده اش را پیدا نکردم)


* عنوان پست از آرش شفاعی: آمدم گفتند کاری اضطراری داشته/ با خودم گفتم خدا! یعنی چه کاری داشته/ گفت دلتنگ تو بودم حالم اصلاً خوب نیست/ گفت بی من گریه کرده حال زاری داشته/ گفت می‌خواهم کمی‌ خلوت کنم پیشم نیا/ من که می‌دانم دروغ است و قراری داشته/ از صدایش خوب می‌فهمم که از من خسته است/ خوب می‌ فهمد چه گفتم هر که یاری داشته/ گفتمش یک روز رازی داشته با غیر من؟/ در صدایش لرزه ای افتاد؛ آری داشته/ گفت در بند توام دیوانه جان! گفتم نترس/ هر که زندانی شده راه فراری داشته/ عشق برد و باخت دارد هر که عاشق می‌شود/ در ضمیرش میل پنهان قماری داشته...

* دوست داشتم معلم املای تو بودم/ تا دوستت دارم را املاء بگویم/ و هی بپرسم تا کجا گفتم؟/ تو بگویی "دوستت دارم"/ "فروغ فرخزاد"

* موی مشکی، بر سرت هم روسری آجری/ آه بانو ! باز باید محتشم خوانی کنم/" مهرداد تکلو"

* ساده از دست ندادم دل پر مشغله را/ تا تو پرسیدی و مجبور شدم مسأله را...!/ من برادر شده بودم و برادر باید/وقت دیدار رعایت بکند فاصله را/دهه ی شصتی دیوانه ی یک‌بار عاشق/ خواست تا خرج کند آن کوپن باطله را/ عشق... آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ/ دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را/ و تو خندیدی و از خاطره‌ها جا ماندم/ با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را.../ عشق گاهی سبب گم شدن خاطره‌هاست/ خواستم باز کنم با تو سر این گله را. /" عبدالجبار کاکایی"

اتفاقا که تو را دید دو چشمم دل گفت/ خاک بر سر شده ای این خودِ زندان بان است/ "امید احسان زاده"

* دوستش دارم ولی این راز باشد بین ما/ هر کسی را دوست دارم زود شوهر می کند/" علی صفری"  :-)

* نیاز نیست که چیزی به صورتت بزنی/ به لطف حضرت حق تا ابد بزک داری/ به عشق چشم تو آرام و رام می خوابم/ دو چشم قهوه ای تلخ و بانمک داری/ "امید صباغ نو"

* سوگند به موی تو که از کوی تو رفتیم/ از کوی تو آشفته تر از موی تو رفتیم/ "سیمین بهبهانی"

* هزاران ناله سر دادم به یاد آرَد مرا گاهی/ مگر نامهربان من دلی در سینه هم دارد؟!/ "محرم زمانی"

* خوش باش که هر که راز دانَد/ دانَد که خوشی ، خوشی کشانَد/ "مولانا"

* زنی که تکلیف زندگی اش روشن نیست موهایش را روشن می کند/ و زنی که خسته می شود/ از خستگی، کوتاه/ حالا/ به زنی فکر کن که موهای روشنِ کوتاهی دارد/ "رویا شاه حسین زاده"

* هزار بوسه به تو بدهکارم/ هزار آغوش/ کجا؟/ کی؟/ تسویه کنیم؟/ "آبا عابدین"

* افسوس ، ما خوشبخت و آرامیم/افسوس، ما دلتنگ و خاموشیم/ خوشبخت، زیرا دوست می داریم/ دلتنگ، زیرا عشق نفرینی ست/ "فروغ فرخزاد"

* دل بر سر تو  بدل نجوید هرگز/ جز وصل تو هیچ گل نبوید هرگز/ صحرای دلم عشق تو شورستان کرد/ تا مهر کسی دگر نروید هرگز/ "مولانا"

* اگر بگویم طبیعت هر  کس را می توان از خنده اش شناخت شاید اشتباه کرده باشم/ ولی من غالبا ملاحظه کرده ام که خنده ی یک انسان خوب ، مطبوع و پسندیده است/در حالی که خنده ی انسان ِ تیره درون، عکس آن است/ "فئودور داستایفسکی"

تو مرجانی/ تو در جانی/ تو مروارید غلتانی/ اگر قلبم صدف باشد/ میان آن تو پنهانی/"مولانا"

* نیست ، ندارد...