"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"چیزی به من بگو/ که هیچ زنی جز من/ نشنیده باشد"

لحظه ی آفرینش اول آدم خلق شد و سپس حوّا در طول تکریم نیازهای آدم خلق شد. ولی فقط همان یک بار بود. از آن پس هر انسانی که متولّد شد، اوّلین بویی که استشمام کرد بوی خوش یک زن بود. اوّلین لبخندی که دید لبخند ملیح یک زن بود. اوّلین طعامی که میل کرد شیره ی وجود یک زن بود. زن ها لایق نوازش نیستند اشتباه نکن، زن ها لایق ستایش اند. چرا که حیاتمان را با دردی که آنهامتحمّل شدند آغاز کردیم..



پی نوشت 1: وقتی زنی زیبا می میرد/ زمین تعادل خود را از دست می دهد/ ماه صد سال عزای عمومی اعلام می کند/ و شعر بیکار می شود/"نزار قبانی"

پی نوشت 2: عشق قرار است قسمت لذّت بخش زندگی باشد/ با این حال /ما هیچ کسی را بیشتر از آنهایی که دوست داریم /آزار نمی دهیم/ و از آنان آزار نمی بینیم/ میزان ظلمی که عشّاق به هم روا می دارند/ دشمنان خونی ما را شرم زده می کند./"آلن دوباتن"

پی نوشت 3: عنوان پست از سعاد الصباح:  بگو بدانم/ پیش از من آیا زنی را دوست داشته ای؟/ زنی که در معرض عشق، خِردش را گم کند؟/بگو / بگو که زن وقتی که عاشق جنگل یاس می شود/ چه بر سرش خواهد آمد؟/ بگو بدانم شباهت فریادگون میان سایه و اصل چگونه است؟/ میان چشم و سرمه چگونه است؟/ زن برای عشقش بدل به چه خواهد شد؟/ نسخه ای برابر اصل؟/ چیزی به من بگو که هیچ زنی جز من نشنیده باشد...

پی نوشت 4: از آنجا که عشق تو/ فراتر از تمامی کلام ها بود/ تصمیم گرفتم سکوت کنم/ والسّلام... "نزار قبّانی"